پدر مادر من یعنی پدر بزرگم خیاط بود و خونه بزرگی نزدیک بازار داشت و یک مغازه خیاطی که مال خودش بود و چند قطعه زمین زراعتی مثل همه روستایی های اونجا و آدم ساکتی هم بوده و خونه و بچه ها رو مادر بزرگم میچرخونده و واسه خودش رئیسی بوده یعنی بچه ها جرائت نداشتن بی اجازه اون جم بخورن و ماشاالله 11 تا بچه هم به دنیا آورده بود که البته 2 تاش مردن و 9 تاش موندن که تو اینا یه پسر بوده و 9 تا دختر و این یه پسر هم پادشاهی میکرده چون قدیمیا پسر رو
خیلی دوست داشتن. مادر من بچه پنجم بوده و چهارتا بزرگتر از اون بودن . مادرم تو درساش خیلی زرنگ بوده و زمان شاه جزو پیشاهنگها بوده.
دخترا زیاد بودن و طبق رسوم قدیمی دخترا رو زود شوهر میدادن و مادر منم همین طور و با پدرم ازدواج میکنن اون زمان پدرم تهران کارمند بوده و مادرم رو با خودش میبره تهران.
درآمد پدرم خیلی خوب بوده و زندگی خوبی داشتن ولی پدرم خدا بیامرز به فکر پس انداز نبوده و یکی از تفریحاتش هم شکار بوده و برای همین دوستای شکارچی زیادی داشته که بیشترشون وضع مالی خوبی نداشتن و پدر من قاعدتا ساپورتشون می کرد حتی از روستای شمال میومدن تهران و کاراشونو انجام میدادن و خونه ما میموندن چون شکارچی و دوست و آشنای پدرم بودن خلاصه خاطره خوبی نبود. البته پدرم آدم بسیار زحمتکش و درستی بود ولی خوب مثل همه عیبهایی داشت.
اینو یادم رفت بگم خونه پدربزرگم (پدری) که شروع...
ما را در سایت شروع دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mmjdream بازدید : 141 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 20:44